منع تفسیر و منع تحدیث، ثلمه ای بر اسلام
نهی از انتشار احادیث پیامبر (ص) و تدوین سنت:
در منابع فریقین آمده است که دستگاه خلافت از انتشار احادیث و تدوین سنت پیامبر (ص) منع کرد، مگر نقل احادیثی که مربوط به احکام روزمره و عبادی می شد (الا فیما یعمل به) (1) و این نسبتی که به خلفا داده شده چنان مشهور و منقول در منابع فریقین شده که نیاز به اثبات ندارد. از جمله از خلیفه دوم نقل شده است که به کارگزارانش هنگام بدرقه آنان گفت: «جردوالقرآن و لا تفسروه و اقلوا الروایه عن رسول الله و انا شریککم». (2) یعنی: قرآن را تجرید نموده و تفسیرش نکنید و روایت از پیامبر (ص) را کم گوئید و من پشتیبان و شریک شما هستم.گرچه در مورد مفهوم «جردوا القرآن » بحث های زیادی شده (3) اما به نظر می رسد با توجه به جمله بعد (لاتفسروه) و قرائن دیگری که مورد بحث قرار گرفته و می گیرد؛ مفهوم آن چیزی جز تجرید قرآن از تفسیر نیست. و اگر چنان که گفته شده مراد تجرید قرآن از سنت باشد باز هم این دستور در راستای سیاست دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر قرآن است، زیرا: احادیث پیامبر (ص) نیز وحی است و همانطور که قرآن واجب الاتباع است؛ سنت نیز واجب الاتباع می باشد و علمای فریقین بر این معنی متفق هستند. (4)
و این معنی منطبق با سخن پیامبر (ص) است که فرمود: «الا اوتیت الکتاب و نثله معه» (5) از این رو برخی گفته اند که: جبرئیل همانگونه که قرآن را برای پیامبر (ص) می آورد: «عن حسان قال: کان جبرئیل ینزل علی النبی (ص) بالسنه کما ینزل علیه بالقرآن» (6) ولذا معنی ندارد که قرآن در بین مردم رواج یابد اما سنت به فراموشی سپرده شود. اما ارتباط سخن خلیفه (جردوا القرآن... ) با سیاست دوری گزینی و منع از تفسیر و تأویل در این است که اصولاً احادیث چیزی جز بیان آنچه که در قرآن آمده نیست، احادیث بیان قرآن برای مردم است چنان که شافعی گفته: آنچه پیامبر (ص) بدان حکم کرده چیزی است که از قرآن فهمیده است: «کل ما حکم به رسول الله (ص) فهو مما فهمه من القرآن» (7) و ابن برجان گفته است: سخنان پیامبر (ص) چیزهایی است که در قرآن آمده و ریشه احادیث قرآن است: «ما قال النبی (ص) من شیئی فهو فی القرآن و فیه اصله» (8) در سخنان ائمه نیز همین معنی با عبارات دیگر آمده است (9) و لذا باید گفت: سخن کسانی که گفته اند: «احادیث، تفسیر قرآن است» سخنی درست و صحیح است چنان که عبدالرحمن ابن مهدی گفته است: «... الحدیث تفسیر القرآن» (10) یا «الحدیث یفسر القرآن» (11) نیز از احمد بن حنبل نقل شده است که: «ان السنه تفسر الکتاب و تبینه». (12)
بنابراین تجرید قرآن از حدیث و تقلیل روایات و منع از آن نتیجه ای جز دور نگاه داشتن مردم از مفاهیم قرآنی و محروم کردن آنان از معرفت به تفسیر و تأویل صحیح قرآن نیست.
دکتر محمد ابوشبهه، استاد دانشگاه الازهر، گفته است: در قدیم و جدید گروهی ظاهر شدند که دعوت به یک سخن نادرستی کرده اند و آن دعوت به کفایت قرآن (و عدم نیاز به احادیث) است؛ زیرا وقتی احادیث به بوته اهمال سپرده شود نتیجه ای جز گنگ شدن و نامفهوم شدن قرآن برای مردم ندارد و به مراد قرآن معرفت حاصل نخواهد شد و اینجاست که باید گفت و علی الاسلام العفاء. (13)
شایان یادآوری است که سیاست دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر و تأویل صحیح قرآن می تواند مصداقی از احادیث «اریکه» باشد که قریب به اتفاق محدثان اهل سنت آنها را در کتاب های خود نقل کرده اند و برخی از نویسندگان شیعی مصداق آن را خلفا دانسته اند (14) و برخی از نویسندگان اهل سنت مصداق احادیث اریکه را، اشخاص مرفه و مترف که دانش را از راه آن نمی طلبند دانسته (15) و ذهبی گفته است: ابوبکر «حسبنا کتاب الله» را آنطور که خوارج گفته اند نگفته است. (16) و در واقع پاسخی از سؤال مقدر داده است.
متن حدیث اریکه در منابع اهل سنت چنین آمده است: «... قال رسول الله (ص): لا ألفین احدکم متکئا علی اریکته یاتیه الامر من امری مما امرت به او نهیت عنه فیقول ماندری ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه» (17)
در نقل دیگری آمده است که پیامبر (ص) در روز خیبر فرمود: «... یوشک احدکم ان یکذبنی و هو متکی علی اریکته یحدث بحدیثی، فیقول: بنینا و بینکم کتاب الله فما وجدنا فیه من حلال استحللناه و ما وجدنا فیه من حرام حرمناه الا و ان ما حرم رسول الله (ص) مثل ما حرم الله» (18) مضمون احادیث اریکه این است: زود است که یکی از شما در حالی که بر اریکه خود تکیه زده است، تکذیبم کند، حدیث مرا بر او خوانند، گوید: بین ما و شما کتاب خدا است ما حلال و حرام قرآن را پیروی می کنیم و تابع غیر قرآن نیستیم. آن گاه پیامبر (ص) فرمود: آگاه باشید که محققاً آنچه را رسول خدا (ص) حرام کرده همانند چیزی است که خدا حرام کرده است (و فرقی ندارد) .
پی نوشت ها :
1-صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج11، ص262؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج67، ص344؛ ذهبی سیر اعلام النبلاء، ج2، ص601، ابن حجر، ج13، ص212.
2-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج12، ص93.
3-از جمله در: زیعلی، نصل الرایه، ج6، ص174؛ راغب، مفردات غریب القرآن، ص90؛ زرکشی البرهان، ج1، ص479، ابن سلام، غریب الحدیث، ج4، ص48؛ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث ، ج1، ص248.
4-به عنوان نمونه رک: ابن حزم، الاحکام فی اصول الاحکام، ج1، ص87.
5-ابن شاهین، عمر، تاریخ اسماء الثقات، ص5.
6-دارمی، السنن، ج1، ص145؛ ابن حجر، فتح الباری، ج13، ص248.
7-ابن کثیر، تفسیر القرآن العزیز، ج1، ص4.
8-زرکشی، البرهان، ج2، ص129.
9-به صفحه 99 این کتاب مراجعه شود.
10-خطیب بغدادی، الکفایه فی علم الراویه، ص31.
11-همو، تاریخ بغداد، ج2، ص183.
12-قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج1، ص39.
13-حسینی جلالی، محمدرضا ، تدوین السنه الشریفه، ص362؛ فی رحاب السنه، ص13.
14-همان، ص357-360.
15-عظیم آبادی، عون المعبود، ج12، ص232.
16-تذکره الحفاظ، ج1، ص3.
17-شافعی ، المسند، ص151-234.
18-امام احمد، المسند، ج4، ص132؛ به همین مضمون در ج6، ص8؛ ابن ماجه، السنن، ج1، ص6؛ ابوداود، السنن، ج2، ص45، 392؛ ترمذی، السنن، ج4، ص144؛ بیهقی؛ السنن الکبری، ج7، ص76؛ هیثمی؛ مجمع الزوائد، ج1، ص155؛ مبارکفوری، تحفه الاحوذی، ج7، ص354؛ ابن زبیرحمیدی، (م 219هجری)، المسند، ج1، ص252؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی ، ج3، ص45؛ ابن حبان، الصحیح، ج1، ص189؛ دارقطنی، السنن، ج4، ص190، ودهها کتاب دیگر روایی اهل سنت.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}